محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

نفس مامان و بابا

آموزش های 15-18 ماهگی(1)

فلش  کارت های 15 تا 18 ماهگی را که با محمد پارسا تمرین می کنم  به نوبت در چند پست می گذارم  تا کسی لازم داشت بتونه ازش استفاده کنه.     "هر چیزی صحبت می کند" این یک بازی جالب و خنده دار است برای پیشرفت مهارت های زبانی کودکان. یک حیوان مورد علاقه فرزندتان، مثلاً خرس را به گوشه اتاق نزدیک کنید طوری که انگار دارید گوش می کنید که او چه می گوید، به فرزندتان بگویید که خرس می گوید بیایید بازی کنیم.از یک صدای بلند مناسب خرس برای عبارت"بیا بازی کنیم" استفاده کنید.خرس را به او بدهید سپس از او بپرسید که فکر می کند خرس چه می گوید. این بازی را با سوال کردن در مورد اسباب بازی های مختلف و با اش...
20 ارديبهشت 1393

یا علی(ع)

یا علی  تکه کلام این روزهای محمدپارسای 15 ماهه ماست پسری که هنوز مامان و بابا نمیگه.البته تلفظش بصورت آآعلی هست.الهی مامان قربونت بشه وقتی می خوای بشینی یا از جات بلند بشی میگی: آ علی! آخ که دلم می خوام همون لحظه قورتت بدم . پسرم علی(ع) یارت/حق نگهدارت. ...
14 ارديبهشت 1393

پله های طرقی

از طریق دوستان اینترنتی عزیز متوجه شدم که کارگاه مادر و کودک اردیبهشت در رشت افتتاح شده.منم به دوستانم اطلاع دادم.دیروز هم اولین جلسه کارگاه پرورش خلاقیت بود. فاطمه سادات جون هم با مامانش اومده بود که دختر گلشو شناختم واینچنین شد که دوست وبلاگیم را دیدم. اولین جلسه بیشترش به شیطنت و بازیگوشی کوچولوها گذشت.قراره هفته ای دو روز به مدت ١ ماه در این کارگاه آموزشی شرکت کنیم.دیگه زمونه عوض شده و ما هم برای داشتن فرزندان موفق با پسر گلم رفتم تا پله های ترقی را باهم دو تا یکی طی کنیم .امیدوارم جلسات بعد محیط واسه کوچولوها عادی تر بشه و بتونیم بشتر استفاده کنیم.عنوان گولتون نزنه فقط جهت مزاح بود! ...
9 ارديبهشت 1393

تقارن!

تا حالا شده خواب ببینی و ببینی چه ربطی با مسائل در بیداری ات داره؟خواب دیدم در آزمون دکتری قبول شدم. سر کلاس هستم واستاد داره یک قضیه عریض و طویل ریاضی را برام توضیح میده.خیلی اثبات جالبی داشت. روح آدم تا کجاها میره و چه چیزهایی آدم می بینه. وقتی بیدار شدم دیدم خیلی دلم واسه درس و دانشگاه تنگ شده. این خواب را در حالی دیدم که صبح همان روز نتایج دکتری اعلام شدن و من نه آزمون داده بودم و نه خبر داشتم که قراره همون روز نتایج اعلام بشه. عجب تقارنی در خواب و بیداری بود!! ...
6 ارديبهشت 1393

لعنت بر اعتیاد!

بیشتر از 6 ماه میشه که ما یک ملکی از یه معتاد خریدیم.البته فرد معتاد یکی از شرکاء بود.اما با این حال معامله با حضور این آقای معتاد برایمان مشکلات زیادی در بر داشته و در این چند ماه چیزی جز حرص و جوش و روی هوا بودن پولمون قسمت ما نبوده. به چشم دیدم که اعتیاد خانمان بر اندازه و ذهن آدمی را مختل می کنه.خدایا همیشه از ما دور نگه دارش. چندی پیش یکی از دانشجویان همسر جان در خوابگاه حالش بهم می خوره و به بیمارستان می رسونن و به خانواده اش اطلاع میدن. ماجرا این بوده که این آقاپسر 18-19 ساله تک فرزند اصفهانی بوده و معتاد تشریف آورده و احتمالاً مواد بهش نرسیده یا شاید نامرغوب بهش رسیده که حالش بد شده بود.واقعاً جای سواله که نمی تون...
3 ارديبهشت 1393

مزد مهربانی

چه روزگاری شده، انگار دیگه کسی تصمیم نداره جواب خوبی را با خوبی بده.نباید هرکسی را تحویل گرفت، هر کسی لیاقت محبت و همصحبتی مارو نداره. همیشه یادم میره و وقتی ضربه می خورم یادم میاد. چکار کنم دلم نازکه و چیزی توی دلم نیست. درون و بیرونم یکی هست. با همه یکرنگم. اما رسم زمونه این نیست آدمو مجبور می کنه با بعضی ها اینقدر خوب نباشی.اما دورنگی را هم بلد نیستم چون نه در ذاتم هست و نه اینطور تربیت شدم.این روزها یکی رفته روی نرو، ان شااله بزودی دیگه نمی بینیمش!! ...
3 ارديبهشت 1393

بزک مزک

وقتی میره اتاق و صدایی ازش بیرون نمیاد باید ترسید، چون حتماً داره یه شیطنتی می کنه.با صورت و دستانی قرمز از اتاق بیرون اومد.با دیدنش شوکه شدم! آقا یه کار خلاف ازش سر زده. برای لحظه ای غفلت من رفته سر وقت کشوی چسب کاری شده من و لوازم آرایش مامانش را برداشته و به صورتش و دستهاش و لباسهاش و فرش مالیده.شانس آوردم یه رژ بیشتر نداشتم!! البته دیگه الان هیچ ندارم این اتفاق در عرض مدت کوتاهی رخ داد.چون من لحظه ای پسرم را به حال خودش رها نمی کنم، چون فاجعه ای بزرگ رخ میده. ...
3 ارديبهشت 1393

بر چشم بد لعنت!

پسرش از 9 ماهگی شروع به راه رفتن کرده و الان که 10 ماهش شده خوب راه میره.مارو تو پارکینگ دیده به پسرم نگاه میکنه میگه کی میشه پسرم مثل تو راه بره؟(پسرم 5 ماه از پسرش بزرگتره) میگم عجله نکن محمدپارسا تازه از یک سالگی راه افتاده.ای بابا گیر داد دیگه.به شب نرسیده پسرم چند بار بدجور خورد زمین.گونه اش شدید به میز برخورد کرد  گریه اش بند نمی اومد و  صورتش کبود شد.بیشتر از 10 روز گذشته هنوز خوب نشده و من با دیدنش بهم میریزم.قدیمی ها چه خوب گفتن،بر چشم بد لعنت! ...
3 ارديبهشت 1393

هدیه همسرجان و پسرم

امروز بعد از 2 روز تاخیر موجه کادوی روز مادر به دستمون رسید.(چون همسرم از صبح تا شب کلاس داشت)همسر جان زحمت کشیدن و مارو با خریدن بخارشو خوشحال کردن.دستش درد نکنه.این اواخر با زیاد شدن کثیف کاری های گل پسر نیازش احساس می شد.منم امروز دست به کار شدم و دستی به سر و روی خونه کشیدم. اثر هنری که روی میز عسلی و جلو مبلی و درها خلق شده بود را تونستم راحتتر از قبل پاک کنم.ما منتظر خلق آثار جدیدشون هستیم. همسرجان از طرف محمدپارسا یک همزن برقی هم بهمون هدیه دادن.چون من علاقمند به کیک و شیرینی پختن شدم و همسر جان هم عاشق دستپخت من! ...
3 ارديبهشت 1393
1